جدول جو
جدول جو

معنی سرین افکندن - جستجوی لغت در جدول جو

سرین افکندن
(طِ خوا / خا شُ دَ)
کنایه از چهارزانو و مربع نشستن باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، برای مثال پدر مرده را سایه بر سر فکن / غبارش بیفشان و خارش بکن (سعدی۱ - ۸۰)، گرچه دیوار افکند سایه دراز / بازگردد سوی او آن سایه باز (مولوی - ۴۳)
فرهنگ فارسی عمید
(زِ / زِ عَ کَ دَ)
گردن زدن، مطیع بودن. تسلیم گشتن. فرمانبرداری کردن:
که ما شاه را چاکر و بنده ایم
همان باژ را گردن افکنده ایم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(خَ زَ دَ)
سایه گستردن. اظلال. (تاج المصادر بیهقی) :
کوه چون تبت کند چون سایه بر کوه افکند
باغ چون صنعا کند چون روی در صحرا کند.
منوچهری.
گر چه دیوار افکند سایه دراز
باز گردد سوی او آن سایه باز.
مولوی.
، توجه نمودن و متوجه احوال گردیدن. (برهان) (آنندراج). التفات کردن و توجه از کسی دیدن. (مجموعۀ مترادفات ص 48) :
امروز چو آفتاب معلومم شد
کو سایه بر این خاک نخواهد افکند.
انوری (از انجمن آرا).
کاشکی خاک بودمی در راه
تامگر سایه بر من افکندی.
سعدی (طیبات).
، عارض شدن. طاری گشتن: و چهار ماه آنجا مقام ساخت بسبب بیماری که بر وی سایه افکنده بود. (تاریخ بیهقی) ، نزدیک شدن. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) ، ظاهر شدن. (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
توجه کردن متوجه احوال کسی گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
گردن زدن، مطیع بودن فرمانبردار بودن: که ما شاه را چاکر و بنده ایم همان باژ را گردن افکنده ایم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
((~. اَ کَ دَ))
حمایت کردن
فرهنگ فارسی معین
سایه کردن، سایه گستردن، سایه انداختن، مستولی شدن، چیره شدن، حکم فرما شدن، التفات کردن، توجه کردن، عنایت کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
طنین انداختن، منعکس شدن، انعکاس یافتن، طنین افکن شدن، پیچیدن (صدا)
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
ليلقي الظّلّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
Overshadow
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
éclipser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
przesłaniać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
gölgelemek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
затмевать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
überschatten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
سایہ ڈالنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
ছায়া ফেলানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
บดบัง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
薄れる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
使黯然失色
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
להאפיל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
그늘지게 하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
menutupi bayangan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
छायांकित करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
затмити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
eclipsar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
oscurare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
overschaduwen
دیکشنری فارسی به هلندی